روزهای من...

Saturday, November 29, 2008

پدر بزرگ

بابا بزرگ چه پیره الهی هیچ وقت نمیره....ر
این آهنگ بچه گی هامونه همون آهنگی که الان دخترکام باش میخوابن ولی الان چند روزه شنیدن این آهنگ برام سخته. این روزها بابابزرگ حالش بده ،خیلی بد و من بیشتر به فکر مادربزرگم کسی 60 سال یا بیشتر در کنار او بوده چقدر باید براش سخت باشه گذروندن این لحظه ها ،چقدر دلش می خواد اون با این حال و وضع در کنارش باشه!؟ نمیدونم .هیچ کس نمیتونه اینو بگه ولی میشه تصور کرد که دیدن ضعف و ناتوانی مفرط کسی که سالها تکیه گاه تو و خانواده ات بوده چقدر تلخو غم انگیزه .اینجاست که فاصله ها بیشتر و بیشتر اذیتت میکنه هر لحظه منتظر یه خبر بدی
این پستو صبح داشتم مینوشتم نصفه موند الان هم دیگه تو مودش نبوذم فقط خواستم تمومش کنم

1 Comments:

Blogger lalaee said...

bababozorg rahat shod azizam, man ham be in fekr boodam ke hich nemitunam tasavor konam 65sal zendegi ba yek adam cheh manii mituneh dashteh basheh!
bababozorg vali asoodeh az hameye ghoseh ha va dard ha shod... midoonam ke roohesh shadeh faghat agar ghoseye "banoo" ra nadashteh basheh...

1:19 AM PST  

Post a Comment

<< Home