روزهای من...

Tuesday, October 31, 2006

روز گند

در اوج خوشبینی چنان ضایع شدم که امروز چیزی نمونده بود از شدت شوک سکته ای چیزی کنم!!انقدر هوار زدم که از خودم انتظار نداشتم یه روز بتونم سر غریبه ها اینجوری هوار بکشم خلاصه اون موردی که تو پست قبلی نوشتم حل نشد و من دوباره پاس داده شدم به 2 هفته بعد البته اینبار خیلی امیدوار ترم چون رئیس جدید دانشگاه که به نظر آدم مثبتی میومد پشت سرمه. یه جورایی بهم اطمینان می داد که بهم آرامش داد به هر حال در این دیار هیچ چیز قابل پیش بینیی وجود نداره. فقط این موضوع برای من یه حسنی هم داشت و اونم اینه که دیگه دو دل نیستم و اگه کار رفتنمون درست شه یه دقیقه هم معطل نمیکنم. ی
تازه بعدشو براتون بگم که تو خیابون با یه یارو دعوام شد و نزدیک بود کتک بخورم خوب شد تو ماشین بودم اونم پیاده, عوضی سر کوچه وسط خیابون وایساده بود و هر چی بوق زدم نرفت کنار منم که جو گیر دانشگاه بودم سرمو کردم بیرون و حالشو جا آوردم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home